نویسنده: کارل میر، شاربن بلر
ترجمه: علی فتحعلی آشتیانی


 
اولویت یافتن ایران در خط مشی های سیاسی بریتانیا ناشی از مؤلفه فراگیری تازه ای در دیپلماسی قرن بیستم بود: باستان شناسی ثابت کرده است که نفت از دوران کهن در منطقه بین النهرین و ایران شناخته شده بود. در نزدیکی های باکو، نفت از زمین تراوش می کرد، و همین امر زمینه تبدیل روسیه به قدرت نفتی دنیا را فراهم ساخت. در سال 1892، یک باستان شناس فرانسوی به نام ژاک دو مورگان که در سفرهایش به ایران متوجه نشت نفت شده بود، در مقاله ای که در... Mines Les Annales des به چاپ رسید، از وجود ذخایر نفتی در جنوب غربی ایران خبر داد. یافته های مورگان مورد توجه کمیسر کل ایران قرار گرفت. وی در زمان برگزاری نمایشگاه پاریس درسال 1900، اطلاعات مذکور را نزد سر هنری دراموند وولف، نماینده محافظه کار پارلمان انگلیس بود و با او درباره ادعاهای مورگان واردگفت و گو شد. وولف نیز کمیسر کل ایران را به یک ماجرا جوی کاسبکار به نام ویلیام ناکس دارسی که میلیونر تجمل پرستی بود و در دوران تب طلا در استرالیا توانسته بود ثروتی افسانه ای به هم بزند، معرفی کرد. خبر وجود ذخایر عظیم نفت در ایران که منتشر شد، روس ها در رقابت با انگلیسی ها به میدان کسب امتیاز ات از حکومت ایران وارد شدند، اما عمله واکره ی دارسی با مساعدت های دیپلماتیک و پرداخت رشوه های به جا و به موقع توانستند در این رقابت از روس ها پیشی بگیرند. این «صاحب امتیاز» با پرداخت نقدی 20000 پوند، به اضافه ی سهامی به ارزش همان مبلغ، 650 پوند اجاره سالیانه، چرب کردن سبیل اشراف و آدم های سر شناس، ومنظور کردن 16 درصد سود خالص، در سال 1901 حکم حقوق انحصاری را از شاه ایران گرفت. این قرار داد که به زبان فرانسه انشاء شده بود، به مدت شصت سال اعتبار داشت و سه چهارم (480000 مایل مربع) از وسعت ایران، به استثنای پنج ولایت شمالی که به احترام روسیه از موضوع قرار داد حذف شدند را، تحت پوشش قرار داده بود. پروفسور کاظم زاده در این باره می نویسد: «و چنین بود قرار دادی که به یکی از مهم ترین اسناد قرن بیستم تبدیل شد. امضا کنندگان این قرار داد حتی نمی توانستند سر نوشت محتوم مجموعه صنعتی بزرگی که به دنبال آن پدید آمد، نفرت عمیقی که بر انگیخت و منازعاتی که دامن زد را حدس بزنند. آنان در شهری دور از مرکز قدرت، کاملاً در خفا و محرمانه، به ایفای نقش در نمایشی پرداختند که از تبعات و پیامد هایش چندان آگاه نبودند.» (1)
اما این امتیاز، دارسی را به ورطه افلاس انداخت. او متجاوز از 220000 پوند- که در آن زمان باج سنگینی به قیمت خون پدرش تعبیر می شد- برای آوردن نفت به بازارها، هزینه کرد. آن چه او را از افلاس کامل و نابودی نجات داد عبارت بودند از شراکت با کمپانی نفت برمه که ستادش در گلاسکو بود و امتیاز دارسی را خرید و سرمایه هنگفت تری را به آن تزریق کرد، و هم چنین یک تکنسین انگلیسی به نام جرج رینولدر: کلیه حقوق این قرار داد درسال 1909 به کمپانی نفتی پارس و انگلیس (APOC) منتقل شد و بعدها به شرکت نفت ایران و انگلیس تغییر نام یافت و در گذر ایام، به بریتیش پیرولیوم (BP) در زمان حاضر تبدیل شد. حفاری نفت در منطقه ای انجام می گرفت که خان های بختیاری در آنجا سکنی داشتند. کمپانی نفتی پارس وانگلیس برای محافظت از چاه های نفت خود مستقیماً با خان های بختیاری وارد مذاکره شد و دستمزد آنها را نیز با کسر سه درصد از سود سهم تهران می پرداختند (دولت ایران از به رسمیت شناختن توافق سال 1905 امتناع کرد.) (2)
کارگزار سیاسی راجه در بوشهر و پروکنسول (Proconsul) دو فاکتوری خلیج فارس، ماژور پرسی کاکس، به همراهی و دستیاری مأمور سیاسی اش، آرنولد ویلسون، در یک حرکت استادانه در سال 1909 با شیخ خزعل، رئیس محمره (خرمشهر کنونی) مذاکره و به توافقی دست یافت. قلمرو او موسوم به عربستان (خوزستان) شامل شط العرب بود که سه رود دجله، فرات و کارون در آن جا به هم می پیوستند. کمپانی نفتی پارس و انگلیس در آبادان که شهری جزیره مانند بود و 138 مایل با میادین نفتی فاصله داشت، پالایشگاه ها را احداث می کرد. شیخ محمره در ازای اجاره دادن زمین هایی معادل شش صد جریب و دریافت اجاره بهای سالانه آن که در سال 1918 به 2400 جریب افزایش یافت تا امتیاز استفاده از راه عبور خط لوله نفت نیز در شمول آن قرار گیرد، وامی به مبلغ 10000 پوند و هم چنین تضمین حسن نیت و حمایت بریتانیا از وی دریافت می کرد: «دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان آماده است تا در صورت تعرض دولت ایران به حوزه اقتدار و حاکمیت جناب عالی، هر گونه حمایت لازمه را برای نیل به یک راه حل رضایت بخش از شما به عمل آورده و حق شما بر املاک خود درایران را به رسمیت شناخته است.» (3)
بریتانیایی ها با وجود خشم تهران، در تمام مذاکراتشان با شیخ خزعل و خان های بختیاری به گونه ای عمل می کردند که گویی آن ها خود مختارند.
پرسی کاکس، پس از تکمیل این معامله در سال 1910، کشتی بخار 900 تنی لارنس (Lawrence) را رسماً در شط العرب به آب انداخت و نشان Knight Commander of the Most)
(Eminent Order of the Indian Empire KCIE
را در یک بار عام با شکوه به شیخ محمره اعطا و به احترام او دوازده گلوله توپ شلیک کرد. شیخ خزعل نیز در عوض، هزار کارگر ازروستاهای اطراف به خدمت انگلیسی ها در آورد و متعاقب ورود هزار کارگر دیگر از هندوستان، بلافاصله چتری حمایتی بر سراسر آن منطقه گشوده شد که این اقدام انگلیسی ها ناقض حاکمیت ایران بود. ویلسون درباره چند و چون مذاکرات، این چنین در خاطراتش اقرار کرده است: « دو هفته ی تمام را به حل و فصل کارهای کمپانی نفتی گذرانده ام و در این مدت، بین انگلیسی هایی که همیشه ی خدا از بیان منظورشان عاجزند و ایرانیانی که همیشه ی خدا حرفشان با منظورشان متفاوت است، میانجی گری کرده ام. برداشت انگلیسی ها از توافق، سندی به زبان انگلیسی است که هیچ وکیلی در دادگاه قادر به پیدا کردن نقطه ضعفی برای حمله به آن نباشد: برداشت ایرانی ها از توافق، اظهار مقاصد کلی از سوی هر دو طرف معامله با ذکر مبلغ نقدی کلان سالانه یا به شکل پرداخت یک جاست.» (4)
در تقسیم کاری که به گلایه ها و شکایات دامنه دار و مزمنی دامن می زد، کمپانی نفتی پارس و انگلیس بهترین مشاغل را میان انگلیسی ها و هندی ها تقسیم کرد و ایرانیان را به مشاغل و کارهای پست گمارد. اجانب در بهترین منازل سکنی گزیدند، به عضویت تنها کلوپ ایران در آمدند، و فرزندانشان را به مدارسی واقع در پادگان های مجزا می فرستادند. حتی روی آبخوری هایی نوشته بودند «برای ایرانی ها ممنوع است» و یا این رفتارهای خود تخم کینه ای طولانی را که در شکل دهی روابط آینده ی دو دولت مؤثر بود، در دلهای ایرانیان کاشتند.
علت سرعت بریتانیایی ها در اجرای حفاری ها و استخراج نفت ایران تا حدود زیادی ناشی از دوستی با دوام دارسی با یکی از شخصیت های بر جسته نیروی دریایی انگلستان به نام دریا سالار سر جان فیشر معروف به «خوره ی نفت» بود. «جکی» فیشر برای استراحت و تفریح و ارضای علاقه و میل شدیدش به رقص، به یک منطقه زیبای چشمه های آب گرم به نام مرین باد (Marienbad) در بوهم رفت و آمد می کرد. نخستین دیدار دارسی با او نیز در جولای سال 1903 در همین منطقه اتفاق افتاد. تبدیل سوخت کشتی های نیروی دریایی بریتانیا از زغال سنگ به نفت، یکی از دغدغه های درجه اول و بسیار مهم فیشر بود. او به دارسی علاقه داشت و پس از آن مدتی بعد از آشنایی شان، دارسی به مقام دریا سالار اول منصوب شد، فیشر برای اجرا و استمرار عملیات ایران، حامی قدرتمندی پیدا کرد. پس از آن که وینسون چرچیل، عضو نو پا و جوان مجلس بریتانیا از حرب لیبرال، در سال 1911 به مقام دریا سالار اول نیروی دریایی منصوب شد، همه این عناصر- تأمین سوخت نفت برای کشتی ها، امتیاز دارسی، و استراتژی بریتانیا- به هم رسیده و یک کاسه شدند. او از هواداران پر و پا قرص و صمیمی جکی فیشر بود، و با زبان بازی مخصوص خود، دریا سالار پیر را – که در آن زمان بازنشسته شده بود، و دو برابر چرچیل سن داشت- ترغیب کرد تا ریاست یک کمیسیون سلطنتی سوخت و موتور را پذیرا شود.
در افق سیطره دریایی انگلستان، ناوگان کشتی های توپدار آلمان پدیدار شده بود که با سوخت نفت حرکت می کردند، سرعت بیشتری داشتند، او از وجود افراد و سوخت پاش های قوی جثه بی نیاز بودند. چرچیل و فیشر با برخورداری از چنین نبوغی، یک نیروی کم جان را با تمام قوا به حرکت در آوردند و تبدیل سوخت از زغال سنگ به نفت به حقیقت پیوست. اما در صورت جایگزینی زغال سنگ که در انگلستان به وفور یافت می شد، با نفت که این کشور و مستعمراتش فاقد آن بودند، می بایست سالانه پنجاه هزار تن نفت تأمین شود. چرچیل در 17 ژوئن سال 1914، پیشنهاد پایاپای جسورانه ای به مجلس ارائه داد: دولت انگلستان با پرداخت دو میلیون و دویست هزار پوند می توانست 51 درصد سهام کمپانی نفتی پارس و انگلیس متعلق به دارسی را خریداری کند و صاحب دو کرسی در هیأت مدیره ی تمام انگلیسی آن شود. بدین ترتیب، نیروی دریایی پادشاهی انگلستان به مدت سی سال می توانست نفت خود را از کمپانی نفتی پارس و انگلیس به نازل ترین قیمت تأمین کند که همین طور هم شد (البته قیمت دقیق تا ده ها سال محرمانه بود.) مجلس بریتانیا ر 28 ژوئن، به این معامله رأی مثبت داد. چنین مصوبه ای به جز یک مورد نظیر دیگری نداشت و آن هم کودتای دیزرایلی در تصاحب اکثریت سهام کمپانی کانال سوئز بود. کرزن در پایان جنگ چنین اظهار داشت که متفقین «روی موجی از نفت به سوی پیروزی شناور شدند.» ( 5)

پی نوشت ها :

1- Kazemzadeh, Russia and Britain in Persia, 357-58
2- Wright, The English Amongst the Persians, 85-86
3- Waterfield, Professional Diplomat, 77
4- Daniel Yergin, The Prize: The Epic Quest for Oil. Money, And Power, 149
5- Curzon, The Times, Nov, 22, 1918, quoted in Stephen Kinzer, All the Shah’s Men,50

منبع: مطالعات تاریخی شماره 27